درست فکری، نیکواندیشی، بخردی، برای مِثال ز آنجا که تو راست رهنمایی / نآید ز تو جز صواب رایی (نظامی۳ - ۵۳۳) صواب شمردن: صواب دانستن، راست و درست انگاشتن، به مصلحت دانستن
صاحبان رای. صاحبنظران. خداوندان اندیشه و رای: اصحاب رای به مدارا... گرد خصم درآیند. (کلیله و دمنه). برند از جهان با خود اصحاب رای فرومایه ماند بحسرت بجای. سعدی.
خوابگاه. اطاق خواب. مَرقَد. (یادداشت بخط مؤلف) : چو رفتی ز مجلس سوی خوابجای پس از خواب مستی بمجلس میای. نزاری قهستانی. کِناس، خواب جای آهو در درخت. مُناخ، خوابجای شتر. (منتهی الارب). رجوع به خواب جا شود