تاریک و سیاه رنگ. تیره رنگ. تیره فش: هوا تیره فام و زمین تیره گشت دو دیده در او اندرون خیره گشت. فردوسی. به پند منادی نشد شاه رام به روز سپید و شب تیره فام. فردوسی. من این کرده وز شب جهان تیره فام که داند که من که و راهم کدام. اسدی (گرشاسب نامه). سپهبد چو دید آسمان تیره فام بزد بر سر اسب جنگی لگام. اسدی (گرشاسب نامه). جویست و جر پردۀ عبرت ز دردها ره پر زجر و جوی و هوا سرد وتیره فام. ناصرخسرو (دیوان ص 260). ، کنایه از شب: به گوهر فروزد دل تیره فام مگر شبچراغش از اینست نام. نظامی
تیره خاکدان. (ناظم الاطباء). رجوع به تیره خاکدان شود، خاک سیاه. زمین تیره: به شاهی مرا داد یزدان پاک ز رخشنده خورشید تا تیره خاک. فردوسی. که آن نامور تا نگردد هلاک نغلتد چو مار اندرین تیره خاک. فردوسی. وگر دور از ایدر تو گردی هلاک از ایران برآید یکی تیره خاک. فردوسی. چکی خون نبود از بر تیره خاک یکی سیمتن را سراز تیغ چاک. (از لغتنامۀ اسدی از یادداشت بخط مرحوم دهخدا). فروبرد سر پیش یزدان پاک رخ خویش بنهاد بر تیره خاک. شمسی (یوسف و زلیخا). به که بجوید دل پرهیزناک روشنی آب در این تیره خاک. نظامی. رجوع به تیره و دیگر ترکیبهای آن شود
قریه ای است از قرای حلب و عده ای از بزرگان بدان منسوبند ازجمله عبدالمحسن الشیحی معروف به ابن شهدانک. (از معجم البلدان). دهی است بحلب، از آن ده است: یوسف بن اسباط و عبدالمحسن بن اسباط و عبدالمحسن بن محمد تاجر محدث و مولای او بدر و پسرش محمد بن بدر و احمد بن سعید بن حسن و احمد بن محمد بن سهل شیحیان که محدثانند. (منتهی الارب)
تخم خرفه و تخم گشنیز و تخم کاهو و تخم کاسنی را نرم کوفته و در تنزیبی بندند و میان آب نهند و برمجیدن گیرند تا تمام جزء لطیف آن به آب درآید و به شب در ایاز نهند و صبح ناهار آشامند. (یادداشت مؤلف)
شیرک خانه. شیره کش خانه. (یادداشت مؤلف). محلی که در آن شیرۀ تریاک کشند. (فرهنگ فارسی معین). رجوع به مترادفات کلمه شود، شرابخانه، و این از اهل زبان به تحقیق پیوسته است. (از آنندراج). میخانه. (فرهنگ فارسی معین)