جدول جو
جدول جو

معنی سوفار

سوفار
بن چوبۀ تیر که در چلۀ کمان گذاشته می شود، برای مثال تا به سوفار در زمین شد غرق / پیش تیری چنآنچه درع و چه درق (نظامی۴ - ۵۷۲) نظر کن چو سوفار داری به شست / نه آنگه که پرتاب کردی ز دست (سعدی۱ - ۴۶)
سوراخ به ویژه سوراخ سوزن
کاسه و کوزۀ گلی، ظرف گلی که در کوره پخته شده باشد
تصویری از سوفار
تصویر سوفار
فرهنگ فارسی عمید

واژه‌های مرتبط با سوفار

سوفار

سوفار
سوراخ سوراخ شدن، بخش انتهایی تیر که در چلُه کمان گذاشته می شود
سوفار
فرهنگ فارسی معین

سوفار

سوفار
دهان تیر که چلۀ کمان را در آن بند کنند، (آنندراج)، دهانۀ تیر، (شرفنامه)، دهان تیر و آن جایی باشد از تیر چلۀ کمان را در آن بند کنند، (برهان) : بهرام تیری بمیان دو چشمش اندرزد، چنانکه تا سوفار در سرفیل شد، (ترجمه تاریخ طبری بلعمی)،
هیچ تیری نزد او بر تن خصم
که نه از پشت برون شدسوفار،
فرخی،
گر ناوکی اندازد عمداً بنشاند
پیکان پسین ناوک در پیشین سوفار،
منوچهری،
کنون تیر گلبن عقیق و زمرد
ازین کینه بر پر و سوفار دارد،
ناصرخسرو،
تیری است که در رفتن سوفارش به پیش است
هرچند که هر تیر سپس دارد سوفار،
ناصرخسرو،
تیر گردون دهان گشاده بماند
پیش تیغ زبانش چون سوفار،
خاقانی،
تا بسوفار در زمین شد غرق
پیش تیری چنان چه درع و چه درق،
نظامی،
نظر کن چو سوفار داری بشست
نه آنگه که پرتاب کردی ز دست،
سعدی،
خدنگ درد فراق اندرون سینۀ خلق
چنان بجست که در جان نشست سوفارش،
سعدی،
، ظروف گلی است و آن بحذف واو نیز آمده که سفال باشد، (آنندراج)، ظروف و اوانی باشد که از گل پخته باشد، مانند: کوزه، سبو، طغار، خم و امثال آن، (برهان) :
زو برگرفت جامۀ پشمینی
زو برگزیدکاسۀ سوفارش،
ناصرخسرو،
، سوراخ سوزن، (آنندراج)، هر سوراخ عموماً و سوراخ سوزن خصوصاً، (برهان) :
من سوزنیم شعر من اندر پی آن شعر
نرزد به یکی سوزن سوفار شکسته،
سوزنی،
عیارپیشه جوانی زناگری درزی
همی کشیدش هر روز رشته در سوفار،
سوزنی
لغت نامه دهخدا

سوفلر

سوفلر
کسی که در موقع نمایش و اپرا کلماتی را که بازیکنان باید بگویند آهسته از محل مخصوص خود به آنان یادآوری می کند
فرهنگ فارسی عمید