معنی سوخت دان سوخت دان جای ریختن سوخت، جای انبار کردن و نگه داشتن سوخت تصویر سوخت دان فرهنگ فارسی عمید
سوخت دان سوخت دان جائی که مواد سوختنی ریزند، آنجا از نانوائی که گون و هیمه گرد کنند، جای گون و هیمه در دکان نانوایی، (یادداشت به خط مؤلف) لغت نامه دهخدا
سوخت پاش سوخت پاش آلتی برای پراکنده کردن نفت و بنزین در ماشینها ژیکلور. توضیح این کلمه رواج نیافته و همان ژیکلور متداول است فرهنگ لغت هوشیار
سوخت شدن سوخت شدن از میان شدن طلبی بعلت افلاس یا فرار مدیون و امثال آن. از میان بشدن وامی برای ورشکستگی مدیون و جز آن. (یادداشت بخط مؤلف). رجوع به سوخت شود لغت نامه دهخدا
سوخت پاش سوخت پاش برای پراکنده کردن نفت و بنزین در ماشین در فرهنگستان بجای ژیکلور پذیرفته شده است، (فرهنگستان) لغت نامه دهخدا