آنکه بفور تمام استماع سخن نماید. (آنندراج) : من ضامن وی (اریارق) بودمی (خواجه احمد حسن) اما این خداوند بس سخن شنو آمد. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 229). هر گل نو ز گلرخی یاد همی کند ولی گوش سخن شنو کجا دیدۀ اعتبار کو. حافظ
شناسندۀ سخن. سخندان. سخن سنج. ادیب: سخن شناسان بر جود او شدید یقین کجا یقین بود آنجا بکار نیست گمان. فرخی. دانی که من آن سخن شناسم کَابیات نو از کهن شناسم. نظامی. چو بشنوی سخن اهل دل مگو که خطاست سخن شناس نه ای دلبرا سخن اینجاست. حافظ. بر ضمیر خورشید اقتباس هوشمند سخن شناس در نقاب شبهه و اقتباس مخفی نخواهد بود. (حبیب السیر)