جدول جو
جدول جو

معنی دردبرچین

دردبرچین
دردچین، آنکه یا آنچه درد را بردارد و برطرف سازد، علاج کنندۀ درد، دلسوز و غم خوار، آنکه از فرط مهر و محبت آرزو کند که درد و مرض محبوبش به جان وی افتد و بلاگردان او شود
تصویری از دردبرچین
تصویر دردبرچین
فرهنگ فارسی عمید

واژه‌های مرتبط با دردبرچین

دادبرزین

دادبرزین
از شخصیتهای شاهنامه، نام یکی از سرداران بهرام گور پادشاه ساسانی
دادبرزین
فرهنگ نامهای ایرانی

دادبرزین

دادبرزین
نام یکی از پهلوانان و نجبای ایران. وی معاصر بهرام گور بوده است:
دگر دادبرزین رزم آزمای
کجا زابلستان بدو بد بپای.
فردوسی
لغت نامه دهخدا

درد چین

درد چین
علاج کننده درد، عاشقی که آرزو کند درد و بلای معشوق بدو سرایت کند و فدای او گردد
فرهنگ لغت هوشیار

درپرچین

درپرچین
دهی است از دهستان میلانلو بخش شیروان شهرستان قوچان، واقع در 31هزارگزی جنوب باختری شیروان و 9هزارگزی خاور راه مالرو عمومی امران به دولت آباد، با 888 تن سکنه. آب آن از چشمه و راه آن مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
لغت نامه دهخدا

دردچین

دردچین
آنکه یا آنچه درد را بردارد و برطرف سازد، علاج کنندۀ درد، دلسوز و غم خوار، کسی که از فرط مهر و محبت آرزو کند که درد و مرض محبوبش به جان وی افتد و بلاگردان او شود، برای مِثال بدین آسمانی زمین توام / ز چینم ولی دردچین توام (نظامی۶ - ۹۹۹)
دردچین
فرهنگ فارسی عمید

دردچین

دردچین
دردچیننده. چینندۀ درد. آنکه درد را برمیدارد. (ناظم الاطباء). مونس و غمخوار. (آنندراج). کسی که آرزو کند درد و بلای کسی دیگر بدو اصابت کند و فدای او گردد. غمخوار و دلسوز:
بدین آسمانی زمین توام
ز چینم ولی دردچین توام.
نظامی.
، علاج کننده درد. ورجوع به درد چیدن شود
لغت نامه دهخدا