جدول جو
جدول جو

معنی پیش مزد

پیش مزد
مزدی که پیشکی به کارگر داده شود، مساعده، بیعانه
تصویری از پیش مزد
تصویر پیش مزد
فرهنگ فارسی عمید

واژه‌های مرتبط با پیش مزد

پیش مزد

پیش مزد
مساعده. ربون. (اسدی). ارمون. دستاران. پیش دست. پیشادست. بیعانه (آنندراج)
لغت نامه دهخدا

پیش میر

پیش میر
آنکه پیش میرد کسی که پیش از دیگری فوت کند، تصدق عزیز خود رونده فدای دلبند خود شونده: بسوزد دل ما در پیش میر که باشد جوان مرده و او مانده پیر. (نظامی)، پیش مرگ: بهر کسی مده بهره چون آب جوی که تا پیش میرت شود هر سبوی. (نظامی)
فرهنگ لغت هوشیار

پیش مهر

پیش مهر
سابق در محبت: چرا پیشکین خواند او را سپهر که هست از چنان خسروان پیش مهر. (نظامی)
فرهنگ لغت هوشیار

پیش مرگ

پیش مرگ
آنکه پیش از کسی بمیرد پیش میر، کسی که پیش از شاه یا امیر از غذای او خورد تااگر سمی در آن باشد وی بمیرد و مخدوم مصون ماند بلا گردان
فرهنگ لغت هوشیار

پیش مردن

پیش مردن
فدا شدن کسی رابرخی جان او شدن: نه هر کسی پیش میری پیش میرد بدین سختی غمی در پیش گیرد. (نظامی)
فرهنگ لغت هوشیار

پیش عهد

پیش عهد
پیشین سابقا (زمانی)، پیشین مقدم، جمع پیش عهدان گزارنده داستانهای پیش چنین گوید از پیش عهدان خویش. (نظامی)
فرهنگ لغت هوشیار