جدول جو
جدول جو

معنی آمدنی

آمدنی
آنکه یا آنچه احتمال آمدن او هست، آنکه خواهد آمد
تصویری از آمدنی
تصویر آمدنی
فرهنگ فارسی عمید

واژه‌های مرتبط با آمدنی

آمدنی

آمدنی
آنکه آمدن او ضروری است. آنکه خود آید:
آنکس که بود آمدنی آمده بهتر
آنکس که بود رفتنی، او رفته شده به.
منوچهری.
عشق آمدنی بود نه آموختنی
لغت نامه دهخدا

آمینی

آمینی
نام محلی کنار راه خاش به جالق میان گدار برنجانه و بالاقلعه در 239800 گزی خاش
لغت نامه دهخدا

آمدن

آمدن
رسیدن فرارسیدن اتیان ایاب قدوم مقابل رفتن شدن، شدن گشتن گردیدن، سر زدن صادرشدن واقع شدن، گذشتن سپری شدن، اصابت کردن رسیدن، گنجیدن، پدیدار گشتن مرئی شدن، نمودن احساس گردیدن، پرداختن مشتعل گشتن، تولید شدن زادن، باز گشتن مراجعت کردن، ظاهر شدن تدریجی تصویر روی شیشه یا کاغذ در دوای ظهور، متناسب بودن برازنده بودن: این لباس به شما میاید، حرکت دادن و جنبانیدن و اشاره کردن بناز و غمزه یا شوخی و بیشرمی: چشم و ابرو آمدن گردن آمدن
فرهنگ لغت هوشیار

مدنی

مدنی
مربوط به جامعۀ متمدن، مربوط به تمدن، مربوط به مدینه، شهری در عربستان، از مردم مدینه، مقابلِ مکی، ویژگی سوره هایی از قران که در مدینه نازل شده
مدنی
فرهنگ فارسی عمید

آمدن

آمدن
رسیدن، فرا رسیدن
پدیدار گشتن
بازگشتن
اتفاق افتادن
برازنده بودن، متناسب بودن مثلاً دکتر بودن به او می آمد
متولد شدن
آمدن
فرهنگ فارسی عمید