جدول جو
جدول جو

معنی استیجاری

استیجاری
اجاره ای، مزدی مثلاً منزل استیجاری، در فقه نماز، روزه یا حجی که شخص به جا نیاورده باشد و پس از مرگ او کسی را اجیر کنند تا هر یک از این فرایض را از جانب او بگزارد
تصویری از استیجاری
تصویر استیجاری
فرهنگ فارسی عمید

واژه‌های مرتبط با استیجاری

استیجاری

استیجاری
منسوب به استیجار، نماز، روزه، حج استیجار یکه شخص مکلف به انجام آن باشدپس از مرگ با پرداختوجهی که شخصی را اجیر میکندتا فرائض مزبوره را از جانب میت بگزارد
فرهنگ لغت هوشیار

استیجاری

استیجاری
منسوب به استیجار.
- نماز، روزه، حج ّ استیجاری، نماز یا روزه یا حجی که شخص مکلف به جا نیاورده و پس از مرگ او با پرداخت وجهی شخصی را اجیرکنند تا فرایض مزبوره را از جانب میت بگزارد
لغت نامه دهخدا

استیجار

استیجار
به مزد گرفتن مزدوری گرفتن، سلاک کردن، سلاک داری اجیر کردن بمزد گرفتن مزدور را، اجاره کردن (خانه دکان و جز آنرا) توضیح استعمال بجای (استیجار) نادرست است
فرهنگ لغت هوشیار

استیجار

استیجار
استئجار. به مزد گرفتن مزدور را. بمزد فاستدن. (تاج المصادر بیهقی) (زوزنی). به مزدوری گرفتن. به مزد خواستن کسی را: استأجرته، به مزد خواستم او را، استیر (استاتر) در عهد ساسانی ارزش چهار درهم داشته است. (ایران در زمان ساسانیان تألیف کریستنسن ترجمه رشید یاسمی ص 28). و این کلمه اصل سیر امروز است که معادل با شانزده مثقال است
لغت نامه دهخدا

استمراری

استمراری
پیوسته پشت هم، رستاد (وظیفه مقرری مستمری راتبه) منسوب به استمرار. چیزی که پیوستگی و استمرار داشته باشد، مستمری وظیفه مقرری، حالتی است از فعل که دوام و استمرار معنی فعل را در زمان گذشته یا حال میرساند. یا ماضی استمراری. فعل ماضی که در زمان گذشته دوام و استمرار داشته باشد و علامت آن (همی) (در قدیم) و (می) (در قدیم و عصر حاضر) است که بر سر فعل در میاید وگاه نیز (ی) بتنهایی در آخر فعل در میامده و زمانی (ی) در آخر و (می) بر سر فعل افزوده میشده است: همی رفت می رفت رفتی می رفتی. یا مضارع استمراری. فعل مضارع که در زمان حال دوام و استمرار داشته باشد و علامت آن (همی) (در قدیم) و (می) (در قدیم و عصر حاضر) است که بر سر فعل در میاید: همی رود می رود
فرهنگ لغت هوشیار

استعماری

استعماری
منسوب به استعمار دولت و کشوری قوی که کشورهای دیگر را مورد استعمار قرار دهد مستعمره طلب دولت استعماری
فرهنگ لغت هوشیار