جدول جو
جدول جو

معنی مرقع پوش

مرقع پوش
کسی که مرقع بر تن می کند، کنایه از درویش، صوفی
تصویری از مرقع پوش
تصویر مرقع پوش
فرهنگ فارسی عمید

واژه‌های مرتبط با مرقع پوش

مرقع پوش

مرقع پوش
ژنده پوش سوفی درویش کسی که مرقع بتن کند، صوفی درویش: چل مرقع پوش را دیدم براه جان بداده جمله بر یک جایگاه. (منطق الطیر) پوشیدن مرقع، تصوف
فرهنگ لغت هوشیار

مرقعپوش

مرقعپوش
مرقع پوشنده. پوشندۀ مرقع. آن که مرقع به تن کند:
گرسگی خود بود مرقعپوش
سگ دلی را کجا کند فرموش ؟
نظامی.
گر وصل منت باید ای پیرمرقعپوش
هم خرقه بسوزانی هم قبله بگردانی.
عطار.
، کنایه از فقیر. (آنندراج) ، کنایه از درویش
لغت نامه دهخدا

خرقه پوش

خرقه پوش
درویش. صوفی. آنکه خرقه پوشد: خرقه پوشی در کاروان حجاز همراه ما بود. (گلستان).
ای زاهد خرقه پوش تا کی
با عاشق خسته دل کنی جنگ ؟
سعدی (طیبات).
در میان صومعه سالوس پرمعنی منم
خرقه پوش خودفروش خالی از معنی منم.
سعدی (بدایع).
چه جای صحبت نامحرمست مجلس انس
سر پیاله بپوشان که خرقه پوش آمد.
حافظ.
، ژنده پوش. آنکه پارچه هاو لته ها بهم دوزد و پوشد
لغت نامه دهخدا

زرق پوش

زرق پوش
کسی که لباس کبود می پوشد مانند صوفیان. (ناظم الاطباء). رجوع به زرق شود
لغت نامه دهخدا

عرق پوش

عرق پوش
پوشیده از عرق. پوشیده از خوی. آلوده به عرق:
شبنم غصه تراود ز رگ و ریشه گل
صبح از نشئۀ می چهره عرق پوش مکن.
علی خراسانی (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا