جدول جو
جدول جو

معنی ماست بند

ماست بند
کسی که ماست مایه بزند، کسی که ماست درست می کند
تصویری از ماست بند
تصویر ماست بند
فرهنگ فارسی عمید

واژه‌های مرتبط با ماست بند

ماست بند

ماست بند
کسی که مایه ماست رابشیر زند تا ماست ببندد آنکه از شیرماست و کره درست کند: نبندد لب از جستجوی پنیر دهد ماست بندش اگر جوی شیر. (ملاطغرا آنند)
فرهنگ لغت هوشیار

ماست بند

ماست بند
کسی که ماست می سازد و شیر را ماست می کند. (ناظم الاطباء). کسی که مایۀ ماست را به شیر زندتا ماست ببندد. آنکه ماست کند از شیر. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : یک صباحی بوقت، شاگرد ماست بندی از در مدرسه بابا می گذشته و ظرفی ماست داشته. (مزارات کرمان ص 41، یادداشت به خط مرحوم دهخدا).
نبندد لب از جستجوی پنیر
دهد ماست بندش اگر جوی شیر.
ملاطغرا (از آنندراج ذیل ماست)
لغت نامه دهخدا

ماست بندی

ماست بندی
دهی از دهستان بالا است که در شهرستان اردستان واقع است و 168 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 10)
لغت نامه دهخدا

کاسه بند

کاسه بند
آنکه ظروف شیشه یی و چینی و چوبی شکسته را با مفتولهای نازک بهم پیوندد کاسه دوز کلوا بند چینی بند زن، (کشتی) آلتی که پهلوانان کشتی گیر مشهور با اجازه استادان و مشایخ بکاسه زانوی خود می بسته و در وسط آن آیینه کوچکی نیز قرار میداده اند. این عمل کنایتی بود از اینکه زانوی صاحب کاسه بند بخاک نمیرسد (پرتو بیضایی. تاریخ ورزش باستانی ایران)
فرهنگ لغت هوشیار

کاسه بند

کاسه بند
آن که ظروف شیشه ای و چینی و چوبی شکسته را بند می زند، آلتی که پهلوانان کشتی با اجازه استادان و مشایخ به کاسه زانوی خود می بسته و در وسط آن آیینه کوچکی نیز قرار می دادند، این عمل کفایتی بود از این که زانوی صاحب کاسه بند ب
کاسه بند
فرهنگ فارسی معین

کاسه بند

کاسه بند
چینی بندزن. آنکه ظروف شیشه ای و چینی و چوبی شکسته را با مفتولهای نازک بهم پیوندد. کاسه دوز. کلوابند. شعاب. (تفلیسی). رٔآب
لغت نامه دهخدا

راست بود

راست بود
وجود حقیقی که ذات باری تعالی باشد و در آن شبهه نیست، (انجمن آرا) (آنندراج)، ذات باری تعالی و واجب الوجود، (ناظم الاطباء)، موجود حقیقی را گویند که ذات باری تعالی باشد جل جلاله، (برهان)، این کلمه از لغات دساتیری است، (از حاشیۀ برهان قاطع چ معین)، رجوع به فرهنگ دساتیر ص 246 شود
لغت نامه دهخدا

ماست زدن

ماست زدن
ماست بستن. شیر را گرم کرده در تغار یا کاسه ریختن و مایه زدن تا ماست شود. اِرابَه. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). و رجوع به ماست بندی شود
لغت نامه دهخدا