جدول جو
جدول جو

معنی گوژپشت

گوژپشت
کوژپشت، آنکه به واسطۀ پیری پشتش خمیده شده باشد، آنکه ستون فقراتش معیوب و خمیده باشد، قوزی، آسمان
تصویری از گوژپشت
تصویر گوژپشت
فرهنگ فارسی عمید

واژه‌های مرتبط با گوژپشت

گوژپشت

گوژپشت
دوتا. خمیده. گوژ. گوز. منحنی. رونو. کوز. کمانی. اَحْدَب. اَقْوَس. (منتهی الارب) :
همی بود تا خویشتن را بکشت
زهی چرخ گردندۀ گوژپشت.
فردوسی.
گیتی فرتوت گوژپشت دژم روی
بنگر تا چون بدیع گشت و مجدد.
منوچهری.
این پیر گوژپشت کهن گشته شاخ گل
باز از صبا به صنعت باد صبا شده ست.
ناصرخسرو.
بود در خانه گوژپشتی پیر
زنی از ابلهان ابله گیر.
نظامی (هفت پیکر ص 183).
گفت فلان نیمشب ای گوژپشت
بر سر کوی تو فلان را که کشت.
نظامی (مخزن الاسرار ص 91).
گرچه کَشَف چو پسته بُوَد سبز و گوژپشت
حاشا که مثل پستۀ خندان شناسمش.
خاقانی (دیوان چ سجادی ص 795).
، مجازاً، فلک. آسمان. چرخ:
تو زین بی گناهی که این گوژپشت
مرا برکشید و به زودی بکشت.
فردوسی.
- دایۀ گوژپشت، فلک. آسمان:
بسی چون مرا زاد و هم زود کشت
که نفرین بر این دایۀ گوژپشت.
نظامی.
- گردندۀ گوژپشت، فلک. چرخ:
چنین است گردندۀ گوژپشت
چو نرمی نمودی بیابی درشت.
فردوسی
لغت نامه دهخدا

کوژپشت

کوژپشت
کسی که به واسطۀ پیری پشتش خمیده شده باشد، کسی که ستون فقراتش معیوب و خمیده باشد، قوزی، کنایه از آسمان، برای مِثال تو ز این بی گناهی که این کوژپشت / مرا برکشید و به زودی بکشت (فردوسی - ۲/۱۸۶)
کوژپشت
فرهنگ فارسی عمید

گوژ پشت

گوژ پشت
قوز پشت: بود در خانه گوژ پشتی پیر زنی از ابلهان ابله گیر. (هفت پیکر)، آسمان فلک: توزین بی گناهی که این گوژ پشت مرا بر کشید و بزودی بکشت. یا دایه گوژ پشت. آسمان فلک: بسی چون مرا زاد و هم زود کشت که نفرین بر این دایه گوژ پشت. (نظامی) یا گردنده گوژ پشت. آسمان فلک: چنین است گردنده گوژ پشت چو نرمی نمودی بیابی درشت
فرهنگ لغت هوشیار

کوژپشت

کوژپشت
خمیده پشت. (آنندراج). کوزپشت و احدب. (ناظم الاطباء). کوزپشت. (فرهنگ فارسی معین). حَدِب. احدب. حدباء. احنی. حنواء. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) :
بدو گفت کاین پهلو کوژپشت
بپرسی سخن پاسخ آرد درشت.
فردوسی.
این زال کوژپشت که دنیاست همچو چنگ
از سر بریده موی و به پای اندر آمده.
خاقانی.
کشاورز را جای باشد درشت
چو نرمی ببیند شود کوژپشت.
نظامی.
و رجوع به کوزپشت و کوژ شود، بدشکل و بدترکیب. (ناظم الاطباء) ، به کنایه بسبب خمیدگی موهوم فلک را نیز کوژپشت گویند. (انجمن آرا) (آنندراج) :
همان کژ بود کار این کوژپشت
بخواهد همی بود با ما درشت.
فردوسی.
تو زین بیگناهی که این کوژپشت
مرا برکشید و بزودی بکشت.
فردوسی (از انجمن آرا)
لغت نامه دهخدا