جدول جو
جدول جو

معنی فالوذج

فالوذج
پالوده، صاف شده، پاکیزه شده، پاک شده از آلودگی، فالوده
تصویری از فالوذج
تصویر فالوذج
فرهنگ فارسی عمید

واژه‌های مرتبط با فالوذج

فالوذج

فالوذج
معرب پالوده. جوهری در صحاح گوید: درست آن فالوذ یا فالوذق است و فالوذج غلط است. (یادداشت بخط مؤلف) :
فالوذج یمنع من نیله
ما فیه من عقد و انضاج
یسبح فی لجه یاقوته
للوز حیتان من العاج
کأنّما ابرز من جامه
ثوب من اللاذ بدیباج.
ابوطالب عبدالسلام بن الحسین المأمونی.
روی ان ّ الحسین بن علی رأی رجلاً یعیب الفالوذج فقال لباب البرّ بلعاب النحل ما عاب هذا مسلم. (مکارم الاخلاق طبرسی). قیل لاعرابی علی مائده لبعض الخلفاء وقد حضر فالوذج و هو یأکل منه: یا هذا انه لایشبع منه احد الاّ مات فامسک یده ساعه ثم ضرب بالخمس و قال استوصوا بعیالی خیراً. (از کشکول). رجوع به فالوذق و فالوذ و فالودج و پالوده شود
لغت نامه دهخدا

فالوذق

فالوذق
پالوده. حلوائی است که از آرد و شیره ترتیب دهند. (منتهی الارب). رجوع به پالوده و فالوذ شود
لغت نامه دهخدا

فالوذ

فالوذ
فولاد، پالوده، که حلوائی است از آرد و شیر، (از منتهی الارب)، رجوع به فالوذج و فالوده و پالوده شود
لغت نامه دهخدا

فالوده

فالوده
پالوده، صاف شده، پاکیزه شده، پاک شده از آلودگی، فالوذَج
فالوده
فرهنگ فارسی عمید