معنی سیل گیر - فرهنگ فارسی عمید
معنی سیل گیر
- سیل گیر
- زمین گود و پست که سیل در آن جمع شود، سیلاب گیر
تصویر سیل گیر
فرهنگ فارسی عمید
واژههای مرتبط با سیل گیر
پیل گیر
- پیل گیر
- آنکه پیل گیرد کسی که پیل را بفرمان آرد ظنکه بر فیل غلبه کند: بکشتند فرجام کارش به تیر یکی آهنین کوه بد پیل گیر. (شا. لغ)
فرهنگ لغت هوشیار
پیل گیر
- پیل گیر
- که پیل گیرد، فیل گیر، پیل گیرنده، مظفر بر فیل، که با پیل برآید و بفرمان آردش:
بکشتند فرجام کارش به تیر
یکی آهنی کوه بدپیل گیر،
فردوسی
لغت نامه دهخدا
فیل گیر
- فیل گیر
- پیل گیر، (فرهنگ فارسی معین)، آنکه پیل را گیرد و رام کند، یا بر پیل غلبه کند در نبرد، پیل افکن، رجوع به فیل افکن شود
لغت نامه دهخدا
دیو گیر
- دیو گیر
- آنکه دیو را مغلوب سازد دیو بند، کسی که او را جن گرفته باشد مصروع
فرهنگ لغت هوشیار