جدول جو
جدول جو

معنی سرمازده

سرمازده
گیاه یا درخت یا میوه که از سرما آسیب دیده باشد، عضوی از بدن که از سرما آسیب دیده و دچار سرمازدگی شده باشد
تصویری از سرمازده
تصویر سرمازده
فرهنگ فارسی عمید

واژه‌های مرتبط با سرمازده

سرمازده

سرمازده
که از سرما آفت دیده باشد:
سرمازدگان را به ماه بهمن
خفتانۀ خر خز و پرنیان است.
ناصرخسرو (دیوان چ تهران ص 72).
و سرمازده را اندکی... اندر شراب صافی حل کنند و بدهند نافع باشد. (ذخیرۀ خوارزمشاهی). علاج چشمی که سرمازده باشد، کاه گندم اندر آب پزند و آن آب نیم گرم به چشم اندر چکانند. (ذخیرۀ خوارزمشاهی).
شب سرمازده ز گرمی ریخت
صندلی با ترنج می آمیخت.
نظامی
لغت نامه دهخدا

گرمازده

گرمازده
آنکه گرما و حرارت سخت در وی اثر کرده باشد. (ناظم الاطباء) : مدعص، گرمازده. (منتهی الارب) : یعنی محروران بحران یرقان ظلم وگرمازدگان جور و تشنگان تموز بیمرادی در سایۀ رأفت و ساحۀ معدلت او قرار گیرند. (سندبادنامه ص 6)
لغت نامه دهخدا

سرمزده

سرمزده
دهی از دهستان رستاق بخش خیل آباد شهرستان کاشمر. دارای 648 تن سکنه است. آب آن از قنات. محصول آن غلات و انگور است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 9)
لغت نامه دهخدا