معنی سربار شدن سربار شدن باعث زحمت شدن، بر خرج و زحمت و محنت کسی افزودن تصویر سربار شدن فرهنگ فارسی عمید
سرشاخ شدن سرشاخ شدن گلاویز شدن دو گاو با هم و بند کردن شاخهای خود به یکدیگر، (کشتی) گلاویز شدن دو کشتی گیر در آغاز کشتی، بپر و پای کسی پیچیدن پر خاش کردن فرهنگ لغت هوشیار
سرشاخ شدن سرشاخ شدن در ورزش کشتی گلاویز شدن دو کشتی گیر در آغاز کشتی، زورآزمایی دو کشتی گیر با هم بی آنکه یکدیگر را زمین بزنند فرهنگ فارسی عمید
انبار شدن انبار شدن جمع شدن. توده گشتن. روی هم انباشته شدن: مهمات را نبایدگذاشت که انبار شود. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 487) لغت نامه دهخدا
قربان شدن قربان شدن قربانی. به گرد سر کسی گردیدن. به گرد فلان کس رفتن، بلاچین شدن. بلاگردان شدن. (مجموعۀ مترادفات). قربان گردیدن: بر گرد فسون سازی نیرنگ تو گردم قربان سر آشتی و جنگ تو گردم. ملک قمی (از مجموعۀ مترادفات) لغت نامه دهخدا