جدول جو
جدول جو

معنی سختی کشیدن

سختی کشیدن
رنج بردن، زحمت کشیدن، تحمل فقر و تنگ دستی کردن
تصویری از سختی کشیدن
تصویر سختی کشیدن
فرهنگ فارسی عمید

واژه‌های مرتبط با سختی کشیدن

سختی کشیدن

سختی کشیدن
ناراحتی دیدن. رنج بردن:
چندانکه جیش و لشکر سختی نکشند.
سعدی
لغت نامه دهخدا

سختی کشیده

سختی کشیده
آنکه مدتها تحمل سختی کرده، مجرب آزموده، پریشان تنگدست، مظلوم
سختی کشیده
فرهنگ لغت هوشیار

سختی کشیده

سختی کشیده
کسی که رنج و زحمت بسیار دیده، کسی که در فقر و تنگ دستی به سر برده
سختی کشیده
فرهنگ فارسی عمید

سختی کشیده

سختی کشیده
پریشان و تنگدست. (ناظم الاطباء). مشقت دیده. مصیبت زده:
کنون دانم که آن سختی کشیده
بمشکوی ملک باشد رسیده.
نظامی.
چه جویی ازمن سختی کشیده
ز آسانی بدشواری رسیده.
نظامی.
هر کجا سختی کشیده و تلخی چشیده ای را بینی خود را بشره در کارهای مخوف اندازد. (سعدی). و مردم معزول و سختی کشیده را باز عمل فرماید. (سعدی) ، مظلوم. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا

کشتی کشیدن

کشتی کشیدن
کشتی کشیدن در آب. کشتی در آب راندن: (کشتی در آب دیده کشیدند دشتیان دارد محیط عشق و جنون ساحل این چنین)، (ظهوری) یا کشتی کشیدن بر خشک
کشتی کشیدن
فرهنگ لغت هوشیار