جدول جو
جدول جو

معنی سبک مایه

سبک مایه
کم مایه، کم بها، بی قدروقیمت، کنایه از فرومایه
تصویری از سبک مایه
تصویر سبک مایه
فرهنگ فارسی عمید

واژه‌های مرتبط با سبک مایه

سبک مایه

سبک مایه
چیز بی قدر و ارزش و کم مایه و بی قیمت و کم بها. (آنندراج) :
چو نان خورده شد کارِ می ساختند
سبک مایه جایی بپرداختند.
فردوسی.
، نادان و جاهل. (ناظم الاطباء) : بوغاء، مردم سبک مایه و گول. (منتهی الارب) :
سبک مایه ضحاک بیدادگر
بدین چاره بگرفت گاه پدر.
فردوسی.
همانگه که خشم آورد پادشا
سبک مایه خواند ورا پارسا.
فردوسی.
بدو گفت این نزد بهرام بر
بگو ای سبک مایۀ بدگهر.
فردوسی.
، فقیر و درمانده:
بفریاد سبک مایه رسیدن
ستمگر را طمع از وی بریدن.
(ویس و رامین)
لغت نامه دهخدا

سبک مایه

سبک مایه
سبک سار، سبکسر، بی دانش، کم سواد
متضاد: پرمایه، باسواد، سطحی، سطحی گرا، بی چیز، تهی دست، کم سرمایه، کم مایه
متضاد: سرمایه دار، بی ارزش، کم اهمیت
فرهنگ واژه مترادف متضاد

سبک سایه

سبک سایه
کنایه از کم بقا و بی ثبات و گذرنده. (برهان). کنایه از کم بقا و کم عمر و بی ثبات. (انجمن آرا) (آنندراج) :
ای ز شب وصل گرانمایه تر
وز علم صبح سبک سایه تر.
نظامی.
اگرچه زین فلک آب رنگ و آتش بار
چو باد و خاک سبک سایه و گرانبارم.
خاقانی
لغت نامه دهخدا

تنک مایه

تنک مایه
که سرمایۀ مالی یا علمی او کم است. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا) :
نه درخورد سرمایه کردی کرم
تنک مایه بودی از آن لاجرم.
(بوستان).
وگر تنگدستی تنک مایه ای
سعادت بلندش کند پایه ای.
(بوستان).
رجوع به تنک و دیگر ترکیبهای آن شود
لغت نامه دهخدا