جدول جو
جدول جو

معنی سامان گرفتن

سامان گرفتن
سامان یافتن، سر و سامان یافتن، نظم و ترتیب پیدا کردن
سر و صورت به خود گرفتن، صاحب خانه و زندگانی شدن
تصویری از سامان گرفتن
تصویر سامان گرفتن
فرهنگ فارسی عمید

واژه‌های مرتبط با سامان گرفتن

سامان گرفتن

سامان گرفتن
پایان پذیرفتن. سر و صورتی بخود گرفتن:
گرچه سامان جهان اندر خرد باشد خرد
تا از او سامان نگیرد سخت بی سامان بود.
عنصری.
هر چه کردم تا ببینم روی او سامان نشد
کار چون من عاشقی هرگز کجا سامان گرفت.
سوزنی
لغت نامه دهخدا

سامان یافتن

سامان یافتن
منظم شدن آراسته گردیدن، خانه و زن و زندگی یافتن
سامان یافتن
فرهنگ لغت هوشیار

پیمان گرفتن

پیمان گرفتن
اخذ میثاق. عهد گرفتن. پیمان بستن: بگیر از نفس خود پیمان به آن قسمی که فرستاده شده است بسوی تو. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 313). یا واگذارم چیزی را از آنها که پیمان گرفته ام...ایمان نیاورده ام بقرآن بزرگ. (تاریخ بیهقی ص 318).
کآنی که با خرندۀ این گوهر
عهدی عظیم گیرد و پیمانی.
ناصرخسرو.
برسم کیان نیز پیمان گرفت
وفا در دل و مهر در جان گرفت.
نظامی.
و رجوع به مجموعۀ مترادفات ص 252 شود
لغت نامه دهخدا

سوغان گرفتن

سوغان گرفتن
ریاضت دادن و دواندن اسب جهت آماده شدن برای مسابقه.
- امثال:
اسبی را که در چهل سالگی سوغان گیرند میدان قیامت را شاید. (مثال و حکم دهخدا)
لغت نامه دهخدا