زردشتی. زرتشتی. منسوب به زردشت پیامبر ایرانیان باستان: لب بیجاده گون و نالۀ چنگ می چون زنگ و دین زردهشتی. دقیقی. رجوع به زرتشتی، زردشتی، مزدیسنا صص 94- 319 و 455، احوال اشعار رودکی ص 1273 و 1277و زردشت شود
زَرتُشتی، کسی که به دین و آیین زردشت اعتقاد دارد، پیرو زردشت، زَردهُشتی، مَزدَیَسنی، مَزدَیَسنا، گَبر، گَبرَک، مَزداپَرَست، بِهدین، مربوط به زردشت، آیین زردشتی، دینی که زردشت، پیغمبر باستانی، در حدود قرن هفتم پیش از میلاد مسیح آورد و در عهد پادشاهان ساسانی مذهب رسمی ایرانیان بود
نام موبد موبدان در زمان هرمزبن انوشیروان که او را هرمز مسموم ساخت. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا) : دل موبد موبدان تنگ شد رخانش ز اندیشه بی رنگ شد که موبد بدو پاک بودش سرشت بخردی ورا نام بد زردهشت. فردوسی. رجوع به زردشت شود
پیغمبر آتش پرستان بود. (لغت فرس اسدی چ اقبال ص 52). نام مردی است که کیش مغان را به او اعتقاد نبوت است و در زمان گشتاسب بوده. (جهانگیری). همان زرتشت آتش پرست باشد. (برهان) (آنندراج). یکی از نامهای شت زردشت. (ناظم الاطباء) : بگیرید یکسر ره زردهشت به سوی بت چین برآرید پشت. دقیقی. پرستشکده گشت از ایشان بهشت ببست اندر او دیو را زردهشت. دقیقی. تا میل کرد با ما از مذهب نغوشا آن زردهشت کو بود استاد پیش دارا. دقیقی (از لغت فرس اسدی چ اقبال ص 6). ز خونشان بمرد آتش زردهشت ندانم چرا هیربد را بکشت. فردوسی. خجسته پی و نام او زردهشت که اهریمن بدکنش را بکشت. فردوسی. شاه ایران کی پذیرفتیش دین زردهشت گرنه از باجت نشان دادی نه از تیغت خبر. ؟ (لغت فرس اسدی چ اقبال ص 52). به بلخ آمد و آتش زردهشت به طوفان شمشیر چون آب گشت. نظامی. اگر شاه باشیم وگر زردهشت نهالی ز خاکست و بالین ز خشت. شهاب الدین کرمانی (از شرفنامۀ منیری). رجوع به زردشت، زرتشت و زردهشتی شود
مُرَکَّب اَز: زردشت + ی نسبت، منسوب به زردشت. پیرو زردشت. دارای آیین زردشت. (حاشیۀ برهان چ معین)، پیرو دین زردشت. بهدین. مجوس. گبر. زرتشتی. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا)، صاحب نفایس الفنون در ذیل ’زردشتیه’ آرد: قومی از مجوس اصحاب زردشت بن نوذر است که در زمان گشتاسب ظاهر شد و مردمان را از دین صائبان بازداشت و به مجوسیت دعوت کرد. گشتاسب بدو بگروید و به زند خواندن مشغول شد و اباحت اظهار کرد. زعم ایشان آن است که زردشت پیغمبر بود. - انتهی. (حاشیۀ برهان چ معین) : بل هندویست برهمن آتش گرفته سر چون آب عیدنامۀ زردشتی از برش. خاقانی. آن مؤذن زردشتی گر سیر شد از قامت وز حی علی کردن بیزار نمود آنک. خاقانی (چ سجادی ص 498)، چند پی کار آب بر ره زردشتیان عقل که کسری فش است وقف ستم داشتن. خاقانی. ، دینی که زردشت موجد آن است. در این آیین اهورا مزدا خدای بزرگ است. هفت امشاسپندان و گروه بسیار از ایزدان (فرشتگان) مجری ارادۀ اویند. اهریمن روان خبیث است و کماریکان و گروهی از دیوان یار اهریمنند. سه رکن مهم دین زردشت: منش نیک، کردار نیک و گفتار نیک است. اعتقاد به جهان دیگر، صراط، میزان، داوری و بهشت و دوزخ در این آیین آشکار است. پیروزی از آن راستی است و انسان باید در راه این پیروزی بکوشد. (فرهنگ فارسی معین) : به باغ تازه کن آیین دین زردشتی کنون که لاله برافروخت آتش نمرود. حافظ (از حاشیۀ برهان ایضاً)، رجوع به ایرانشاه از انتشارات انجمن زرتشتیان بمبئی 1925 پورداود، و مزدیسنان صص 12- 18، تاریخچۀ زردشتیان ایران ایرج افشار، اطلاعات ماهانه سال سوم (1329) شماره 8 ص 19 به بعد، ایران در زمان ساسانیان، احوال و اشعار رودکی، غزالی نامه، تاریخ ادبیات ادوارد برون ترجمه علی اصغر حکمت، خاندان نوبختی اقبال، لباب الالباب و زرتشتی و زردهشتی شود