جدول جو
جدول جو

معنی خیال اندیش

خیال اندیش
خیال باف، آنکه همواره در عالم خیال سیر می کند و هر کاری را در عالم خیال انجام می دهد و به مرحلۀ عمل نمی رساند
تصویری از خیال اندیش
تصویر خیال اندیش
فرهنگ فارسی عمید

واژه‌های مرتبط با خیال اندیش

خیال اندیش

خیال اندیش
آنکه بسیار خیال کند کسی که غالبا بتخیل پردازد
خیال اندیش
فرهنگ لغت هوشیار

خیال اندیش

خیال اندیش
اندیشنده به خیال. آنکه خیال های باطل برای آینده در سر می پروراند:
ای بسا گنج آکنان کنجکاو
کان خیال اندیش را شد ریش گاو.
مولوی.
یکی امروز کامران بینی
دیگری را دل از مجاهده ریش
روزکی چند باش تا بخورد
خاک مغز سر خیال اندیش.
سعدی (گلستان)
لغت نامه دهخدا

خیال اندیشی

خیال اندیشی
چیزی را در خیال انجام دادن بدون آنکه آنرا بمرحله تحقق آرند خیال بافی
فرهنگ لغت هوشیار

محال اندیش

محال اندیش
آنکه آرزوی محال کند یا در امری محال تفکر کند
محال اندیش
فرهنگ فارسی عمید

خیال انگیز

خیال انگیز
انگیزندۀ خیال. آنچه موجب تخیل شود. آنچه خیال را در ذهن بپروراند:
هرکو نکند فهمی زین کلک خیال انگیز
نقشش بحرام ار خود صورتگر چین باشد.
حافظ
لغت نامه دهخدا

خیال اندود

خیال اندود
باخیال. پرخیال. (از آنندراج) :
پادشاه از دل خیال اندود
در عجب ماند کاین چه شاید بود.
میرخسرو
لغت نامه دهخدا

محال اندیش

محال اندیش
که اندیشه در امور محال کند. که به نابودنیها و ناشدنیها بیندیشد. وهمی و خیالی. (ناظم الاطباء). کسی که خیال محال کند:
محال اندیش و خام ابله بود هر کاین سخن گوید
نباید بود مردم را محال اندیش و خام ابله.
فرخی.
هر آفریده که خواهد که بر خلاف این معانی تقریری کند محال اندیش باطل گوی باشد. (جامع التواریخ رشیدی).
خیال حوصلۀ بحر می پزد هیهات
چه هاست در سر این قطرۀ محال اندیش.
حافظ
لغت نامه دهخدا