جائی که استعداد جاری ساختن چشمۀ آب را دارد. زمین یا کوهی که بتوان از آنجا آب بیرون آورد. چشمه زای: هوا از لطافت در او مشک ریز زمین از نداوت در او چشمه خیز. نظامی. رجوع به چشمه شود
آبِ زِندِگی، آب چشمه ای در ظلمات که هرکس از آب آن بیاشامد عمر جاویدان پیدا می کند و هرگز نمی میرد و خضر پیغمبر از آن آب نوشیده است، عِینُ الحَیات، چِشمِۀ اِلیاس، چِشمِۀ نوش، جان فَزا، چِشمِۀ حِیوان، شَربَتِ حَیَوان، آبِ حِیوان، آبِ خِضر، ماالحَیاة، آبِ بَقا، چِشمِۀ زِندِگی، جان اَفزا، نوشاب، آبِ حَیات، چِشمِۀ حَیات برای مِثال زبان در آن دهن پاک گفتیی که مگر / میان چشمۀ خضر است ماهیی گویا (خاقانی - ۹)