جدول جو
جدول جو

معنی چرخ ناری

چرخ ناری
کرۀ اثیر و عنصر آتش که بالای کرۀ هوا قرار دارد
تصویری از چرخ ناری
تصویر چرخ ناری
فرهنگ فارسی عمید

واژه‌های مرتبط با چرخ ناری

چرخ کاری

چرخ کاری
شغل و عمل چرخ کار
تراش دادن فلزات، تراش کاری
دوختن با چرخ خیاطی
چرخ کاری
فرهنگ فارسی عمید

چرخ کاری

چرخ کاری
تراشکاری. تراش دادن فلزات. چرخ گری. سوهان کاری. نوعی صنعت که صنعتگر آنرا ’چرخ کار’ مینامیده اند. رجوع به چرخکار و چرخگر و چرخگری شود
لغت نامه دهخدا

چرخ چنبری

چرخ چنبری
کنایه از آسمان، سَقفِ مینا، رِواقِ کَبود، چادُرِ لاجِوَردی، چَرخِ مینا، رِواقِ زِبَرجَد، قُبِّهِ خَضرا، گُنبَدِ کَبود، طاقِ مُقَرنَس، طارَمِ نیلگون، چَرخِ چَنبری، چَرخِ دَوّار، چَرخِ مینا، چَرخِ نیلوفَری، چَرخِ آبنوس، طاقِ نیلوفَری، طاسِ آبگون، چَترِ آبگون، خَرگاهِ گَردان، چَرخِ بُلند، کِلِّۀ نیلوفَری، گُنبَدِ طارونی، طارَمِ اَخضَر، چَرخِ رَوان، چَرخِ گَردان، چَرخِ خَضرا، رِواقِ نیلگون، چَرخِ رَوان، دَریایِ اَخضَر، قُلزُمِ نِگون، چَرخِ گَردان، طارَمِ فیروزِه، چَرخِ اَخضَر، طارَمِ اَطلَس، پَردِۀ نیلگون، طاقِ مینا، طاس نِگون، چَرخِ دولابی، چَرخِ نیلوفَری، طاس اَفلاک، رِواقِ فَلَک، چَترِ کُحلی، چَرخِ خَضرا، چَرخِ مُقَوَّس، گُنبَدِ لاجِوَردی، کِلِّۀ خَضرا، چَرخِ دَوّار، چَرخِ بُلَند، طاقِ لاجِوَردی، خَرگاهِ سَبز، چَرخِ آبنوس، رِواقِ چَرخ، طاقِ اَزرَق، چَرخِ مُقَوَّس، چَرخِ دولابی، خَرگاهِ مینا، طاقِ کُحلی، سَقفِ لاجِورد، چَرخِ کَبود، تَشتِ غَربالی، چَترِ مینا، طاقِ فیروزِه، طاقِ خَضرا، چَرخِ کَبود، طاقِ طارَم، چَرخِ اَخضَر
چرخ چنبری
فرهنگ فارسی عمید

چرخ پائی

چرخ پائی
در تداول عامه نوعی چرخ خیاطی پایه دار را گویند که با پای بحرکت افتد. چرخ خیاطی که بوسیلۀ پا چرخانده شود. نوعی چرخ خیاطی
لغت نامه دهخدا

چرخ عصاری

چرخ عصاری
چرخ روغنگیری. چرخی که عصاران بدان وسیله روغن بذوراتی از قبیل کرچک و کنجد و جز آنرا گیرند. رجوع به چرخ شود
لغت نامه دهخدا

چرخ سواری

چرخ سواری
چرخ. چرخی که بر آن سوار شوند. دوچرخه. مرکوب آهنین. دوچرخه ای که آنرا سوار شوند و به نیروی پا چرخهایش را بحرکت درآورند. قسمی چرخ مخصوص سواری که نوع پائی آن به نیروی پا و نوع موتوری آن به نیروی موتور به حرکت آید و وسیلۀ راهنوردی چرخ سوران باشد. رجوع به چرخ و دوچرخه شود
لغت نامه دهخدا

چرخ چنبری

چرخ چنبری
آسمان. (ناظم الاطباء). چرخ. کنایه از آسمان است:
چنبر از هم برگشاید چرخ از اقبال تو
گر نگردد بر ره رأی تو چرخ چنبری.
سوزنی.
رجوع به چرخ شود
لغت نامه دهخدا