جدول جو
جدول جو

معنی تذبذب

تذبذب
دودله شدن، مردد بودن، دورو بودن، دودلی، دورویی
تصویری از تذبذب
تصویر تذبذب
فرهنگ فارسی عمید

واژه‌های مرتبط با تذبذب

تذبذب

تذبذب
جنبیدن. (زوزنی) (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). تحرک. (اقرب الموارد) (المنجد). جنبیدن چیزی که بهوا آویخته باشد. (غیاث اللغات) (آنندراج). جنبیدن و متحرک شدن. (ناظم الاطباء) ، دودله شدن و متردد بودن. (غیاث اللغات) (آنندراج). متردد بودن میان دو کار. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا

مذبذب

مذبذب
ده دله، سخن چین دو به هم زن، ناپایدار دو دل شده در حیرت انداخته بشک افتاده. کسی که درمیان کردن و نکردن کاری دودل باشد مردد، دوبهم زن سخن چین جمع مذبذبین. توضیح تلفظ این کلمه بصورت مذبذب غلط مشهور است
فرهنگ لغت هوشیار