معنی یکسره کردن یکسره کردن کنایه از کاری را سرانجام دادن و به آخر رساندن تصویر یکسره کردن فرهنگ فارسی عمید
یکسره کردن یکسره کردن قطع ووصل کردن بانجام رساندن ازحالت بی تکلیفی در آوردن: بمن که دستش نرسیده هیچاززن خود هم دور مانده است. اما پس چرا نمیخواهد تکلیفم رایکسره کند ک فرهنگ لغت هوشیار
یکرو کردن یکرو کردن کنایه از بی ریا و با خلوص نیت رفتار کردن، کاری را سرانجام دادن و به آخر رسانیدن، یکسره کردن کاری فرهنگ فارسی عمید
کتره کردن کتره کردن پاره کردن: (بر او کتره کرد آن زره را بتیغ ز زخمش همی جست راه گریغ) فرهنگ لغت هوشیار
کتره کردن کتره کردن پاره کردن. (فرهنگ فارسی معین). دریدن: بر او کتره کرد آن زره را به تیغ ز زخمش همی جست راه گریغ. فردوسی (از آنندراج). این لغت در فهرست ولف نیامده است و ظاهراً کتره مصحف لتره باشد و کتره کردن مصحف لتره کردن. رجوع به لتره و شواهد آن شود لغت نامه دهخدا