جدول جو
جدول جو

معنی یتیمه

یتیمه
یتیم، بی نظیر، بی مانند، گوهر یکتا و بی مانند
تصویری از یتیمه
تصویر یتیمه
فرهنگ فارسی عمید

واژه‌های مرتبط با یتیمه

یتیمه

یتیمه
یتیمه در فارسی مونث یتیم: پدر مرده: دختر، بی مانند یگانه دختربی پدر، بی نظیر بی مانند. یا یتیمه دهر. یتیمه الدهر یگانه روزگار
فرهنگ لغت هوشیار

یتیمه

یتیمه
مؤنث یتیم. گویند یتیمه صغیره. (ناظم الاطباء) ، دختر بی پدر. (فرهنگ فارسی معین)، هرچه ظریف و بی نظیر بود. (فرهنگ وصاف از آنندراج). هرچیز یکتا و فرد و بی همتا و بی مانند، مروارید قیمتی. (ناظم الاطباء) :
زهی یتیمۀ حسان ثابت و اعشی
خهی یتیمۀ سحبان وائل و عتاب.
خاقانی.
- دُرّۀیتیمه (دره یتیمه) ، گوهری که نظیر و مانند نداشته باشد. (ناظم الاطباء). مروارید شاهوار. (یادداشت مؤلف). درۀ یتیمه مرواریدی بوده است که در مغاص ساحل جزیره خارک یافته اند: بیرونی گوید وزن آن سه مثقال بود. (الجماهر ص 129). و قد قیل ان الدره الیتیمهاخرجت من هناک (ای مغاص سواحل جزیره خارک) . (الجماهر بیرونی از یادداشت مؤلف). ذکر الصولی ان المعتصم لما فرغ من بناء قصر عباسه عقد مجلساً رائقاً... و تتوج بالتاج الذی فیه الدره الیتیمه. (الجماهر بیرونی).
، یکتا. فرزند یکتا. یگانه.
- یتیمۀ دهر، یتیمهالدهر، یگانه روزگار
لغت نامه دهخدا

یتیمچه

یتیمچه
خوراکی که از، پیاز، روغن، بادنجان یا کدو تهیه می شود
یتیمچه
فرهنگ فارسی عمید

یتیمچه

یتیمچه
بادمجان یا کدوی آب پز شده که آن را با ماست یا کشک خورند
یتیمچه
فرهنگ فارسی معین

رتیمه

رتیمه
بمعنی رتمه است که رشته باشد. ج، رَتایِم، رِتام. (منتهی الارب) (آنندراج). رشته ای باشد که بر انگشت بندند تا بدان چیزی یاد آید. ج، رتایم. (مهذب الاسماء) (دهار) (از اقرب الموارد) ، گرهی باشد که در جاهلیت مسافر وقت سفر دو شاخ درخت را با هم می بست و هرگاه از سفر بازمی آمد اگر آن هر دو شاخ بحال می یافت می گفت که از اهل او خیانت واقع نشده و اگر بحال نیافت می گفت به تحقیق که از اهل او خیانت واقع شده. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). و رجوع به رتمه شود
لغت نامه دهخدا