نان رسان نان رسان آنکه از وجودش دیگران متنعم شوند. که از فیض وجود او دیگران امرار معاش کنند. که به معیشت اطرافیان کمک کند. روزی رسان لغت نامه دهخدا
نان رسانی نان رسانی نان دهی. پهلوداری. عمل نان رسان. رجوع به نان رسان و نان رساندن شود لغت نامه دهخدا
نامه رسان نامه رسان کارمند ادارۀ پست که مامور رسانیدن نامه ها به صاحبان آن ها است، کسی که نامه های مردم را از شهری به شهر دیگر می برد، قاصِد، اَسکُدار، غُلامِ پُست، چاپار، پِیک، چَپَر، بَرید، مأمورِ پُست، نامِه بَر فرهنگ فارسی عمید
نان بستن نان بستن چسبانیدن خمیربدیوارتنور. یانان بستن درتنورکسی. آرمیدن باوی جماع کردن: تنوری گرم دیدونان دراوبست. (نظامی) فرهنگ لغت هوشیار
نامه رسان نامه رسان نامه آور نامه بر: بادسحری نامه رسان من وتست ای بادخ چه مرغی که پرت باددرست. (خاقانی) فرهنگ لغت هوشیار