معنی معاسرت معاسرت سختی، رنج، زحمت، محکمی، دشواری، فقر، تنگ دستی، وجود نمک های قلیایی خاکی در آب تصویر معاسرت فرهنگ فارسی عمید
مجاسرت مجاسرت جسارت ورزیدن. گردن کشی نمودن. دلیر شدن. گستاخی کردن: روزگار غیور بر کریمۀ بر و احسان به منافست برخاست و بر عقیلۀ کرم و امتنان به مجاسرت بایستاد. (ترجمه تاریخ یمینی چ 1 تهران ص 449) لغت نامه دهخدا