جدول جو
جدول جو

معنی مصلحت گزار

مصلحت گزار
مصلحت اندیش، خیر اندیش، عاقل، هوشیار، کارگزار
تصویری از مصلحت گزار
تصویر مصلحت گزار
فرهنگ فارسی عمید

واژه‌های مرتبط با مصلحت گزار

مصلحت گزار

مصلحت گزار
نیک اندیش نیکخواه، کار گزار، کار دار صلاح اندیش خیر اندیش، کارگزار مباشر، (عثمانی ترکیه)، کاردار سفارت. توضیح معمولا بخطا مصلحت گذار نویسند
فرهنگ لغت هوشیار

مصلحت گزار

مصلحت گزار
خیراندیش. صلاح اندیش، عاقل و زیرک و هوشیار، کارگزار. (ناظم الاطباء). مباشر، مشاور. مستشار. رایزن. (از یادداشت مؤلف) ، (اصطلاح سیاسی در دولت عثمانی) کاردار سفارت
لغت نامه دهخدا

مصلحت گزاری

مصلحت گزاری
صلاح اندیشی خیر اندیشی، کارگزاری مباشرت، (عثمانی ترکیه)، کارداری سفارت: روز شنبه... رخصت مراجعت با سلامبول یافته حیدرافندی مستشار خود را بجای خود بمصلحت گزاری بگذاشت وکارداران دولت ایران او را بنشان مکلل بالماس... تشریف کردند
فرهنگ لغت هوشیار

مصلحت گزاری

مصلحت گزاری
عمل مصلحت گزار. صلاح اندیشی. خیرخواهی، کارگزاری. مباشرت، (اصطلاح سیاسی در دولت عثمانی) کارداری سفارت: روز شنبه... رخصت مراجعت به استانبول یافته حیدرافندی مستشار خود را به جای خود به مصلحت گزاری بگذاشت و کارداران دولت او را به نشان مکلل به الماس... تشریف کردند. (ناسخ التواریخ ص 212 قسمت قاجاریه)
لغت نامه دهخدا

مصالح گزار

مصالح گزار
مصلحت گزار. (ناظم الاطباء). و رجوع به مصلحت گزار شود
لغت نامه دهخدا

نصیحت گزار

نصیحت گزار
نصیحت گر. ناصح. اندرزدهنده. رجوع به نصیحت گذار شود
لغت نامه دهخدا

مصلحت کار

مصلحت کار
کسی که از روی مصلحت کار میکند، کسی که بهتر کار میکند. (ناظم الاطباء). نکوکار، زیرک و دانا در کارها، سزاوار مشورت و پند. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا