جدول جو
جدول جو

معنی گذران کردن

گذران کردن
گذراندن روزگار، زندگانی کردن، امرار معاش کردن
تصویری از گذران کردن
تصویر گذران کردن
فرهنگ فارسی عمید

واژه‌های مرتبط با گذران کردن

گذران کردن

گذران کردن
زندگی کردن، معیشت داشتن امرار معاش: با مواجب کمی گذران میکند
گذران کردن
فرهنگ لغت هوشیار

گذران کردن

گذران کردن
زندگی کردن. روز را بسر آوردن. زندگی را طی کردن: با مواجب کمی گذران میکند
لغت نامه دهخدا

گران کردن

گران کردن
سنگین کردن ثقیل کردن، دشوار کردن مشکل کردن، یا گران کردن رکاب. رکاب کشیدن تند راندن مرکب: بر وفق امتثال اشارت رکاب مسارعت گران کرد و عنان مسابقت سبک، تاختن حمله آوردن، سوار شدن، یا گران کردن سر. تکبر ورزیدن، ترشرویی کردن عتاب کردن: خداوند خرمن زیان میکند که بر خوشه چین سر گران میکند. (سعدی) یا گران کردن عنان. دهنه مرکوب را کشیدن: سبک تیغ را بر کشید از نیام عنان را گران کرد و بر گفت نام. یا گران کردن نرخ. بالا بردن قیمت
فرهنگ لغت هوشیار

گران کردن

گران کردن
دشوار کردن. سخت کردن. مشکل کردن:
بدان ره که گفت اوسپه را بران
مکن بر سپه کار رفتن گران.
فردوسی.
، سنگین کردن. ثقیل کردن. وزین کردن:
خون ریز این (خزان) قنینۀ می را گران کند
خون ریز آن ترازوی طاعت کند گران.
سوزنی
لغت نامه دهخدا

اذعان کردن

اذعان کردن
اقرار کردن اعتراف کردن خستو شدن معترف گردیدن گردن نهادن امری را
اذعان کردن
فرهنگ لغت هوشیار

جبران کردن

جبران کردن
تلافی کردن (خسارت و مانند آن)، استخوان شکسته را بستن و بحال اصل برگرداندن
فرهنگ لغت هوشیار