جدول جو
جدول جو

معنی کمان گشادن

کمان گشادن
به دست گرفتن کمان و کشیدن زه آن و تیر انداختن
تصویری از کمان گشادن
تصویر کمان گشادن
فرهنگ فارسی عمید

واژه‌های مرتبط با کمان گشادن

کمان گشادن

کمان گشادن
آماده کردن کمان برای تیر اندازی، آماده جنگ شدن
کمان گشادن
فرهنگ لغت هوشیار

کمان گشادن

کمان گشادن
مستعد حرب شدن. (آنندراج). آمادۀ جنگ شدن. (فرهنگ فارسی معین) ، آماده کردن کمان برای تیراندازی. (فرهنگ فارسی معین)
لغت نامه دهخدا

کمین گشادن

کمین گشادن
کمین کردن بنگرید به کمین کردن کمین کردن: چنان حمله آرد بشیر عرین که شیری بر آهو گشاید کمین. (بنقل ظفر نامه یزدی)
فرهنگ لغت هوشیار

کمین گشادن

کمین گشادن
از کمین بیرون شدن. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). بیرون شدن از کمین و حمله ور گردیدن: خصمان کمین ها بگشادند و بسیار بکشتند و بگرفتند بسیار. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 664). چون جنگ سخت شود و شما بوق و طبل و نعرۀ نشابوریان بشنوید، کمینهابگشایید. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 435). چندین جا کمین باید کرد با سواری دوهزار خویشتن را نمود و آویزش قوی کرد پس پشت بداد تا ایشان آیند و از کمین بگذرند آنگاه کمینها بگشایید. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 664).
سپاه حق را چون دولت تو تعبیه کرد
کمین گشاد ز هر جانبی طلیعۀ داد.
مسعودسعد.
کمین غدر که از مأمن گشایندجای گیرتر آید. (کلیله و دمنه).
بس دل که چرخ سای و ستاره فسای بود
چرخش کمین گشاد و ستاره کمان کشید.
خاقانی.
کمین گشادن دهر و کمان کشیدن چرخ
برای چیست ندانی برای کینۀ من.
خاقانی.
در روی من ز غمزه کمانها کشیده ای
بر جان من ز طره کمینها گشاده ای.
خاقانی.
تا شیر مرغزاری نصرت کمین گشاد
چاره ز دست روبه محتال درگذشت.
خاقانی.
در کمان سپیدتوز، نهاد
بر سیاه اژدها کمین بگشاد.
نظامی (هفت پیکرص 75).
کمان ابروی ترکان به تیر غمزۀ جادو
گشاده بر دل عشاق مستمند کمین را.
سعدی.
فلک ز قوس قزح بر هوا کشید کمان
هوا ز برق جهان بر جهان گشاد کمین.
سلمان ساوجی (از یادداشت به خط مرحوم دهخدا).
چنان حمله آرد به شیر عرین
که شیری بر آهو گشاید کمین.
ظفرنامۀ یزدی (از فرهنگ فارسی معین).
بگشا کمین به فتنه بینگیز غمزه ای
درتاز رخش تازی و شبدیز غمزه ای.
طالب آملی (از آنندراج ذیل کمین).
، کمین کردن. (فرهنگ فارسی معین). و رجوع به کمین کردن شود
لغت نامه دهخدا

زبان گشادن

زبان گشادن
زبان باز کردن، لب به سخن گشودن، آغاز گفتار کردن
زبان گشادن
فرهنگ فارسی عمید

کمان کشیدن

کمان کشیدن
کباده کشیدن و آن چنین است که ورزشکار تنه کباده را بدست چپ و زنجیر آنرا بدست راست گرفته بالای سر خود میبرد و طوری حرکت میدهد که دستها از آرنج تا مچ بطور افقی بروی سر قرار گیرد
فرهنگ لغت هوشیار

زبان گشادن

زبان گشادن
لب به سخن باز کردن. سخن گفتن، آغاز گفتار کردن کودک. زبان باز کردن.
- زبان بر کسی گشادن، درباره او غیبگویی کردن. غیبت او را کردن:
جهاندار نپسندد این بد ز من
گشایند بر من زبان انجمن.
فردوسی.
رجوع به زبان شود
لغت نامه دهخدا