جدول جو
جدول جو

معنی غم آهنج

غم آهنج
برآورنده و بیرون کنندۀ غم، غم آهنجنده، غم زدا
تصویری از غم آهنج
تصویر غم آهنج
فرهنگ فارسی عمید

واژه‌های مرتبط با غم آهنج

غم آهنج

غم آهنج
بیرون کننده غم. غم زدا. (از: غم + آهنج، آهنجنده یعنی برآورنده و بیرون کننده). رجوع به غم شود:
تو همان جام غم آهنج بخواه از ترکی
که ز خوبان چو مه از انجم زی انجمن است.
سیدحسن غزنوی
لغت نامه دهخدا

دم آهنج

دم آهنج
بادآلود و متورم. (ناظم الاطباء) ، به دم کشنده. دم آهنگ. بلعنده. که چون اژدها به دم کشد و بکشد:
اگر زآنکه خواهی بیابی رها
ز چنگ دم آهنج نر اژدها.
فردوسی.
بدو گفت ای مردم بی بها
ببین آن دم آهنج نر اژدها.
فردوسی.
که آن ترک در جنگ نر اژدهاست
دم آهنج و در کینه ابر بلاست.
فردوسی.
به خشکی و دریا همی بگذرد
نهنگ دم آهنج را بشکرد.
فردوسی.
، کم نفس. (ناظم الاطباء). به معنی دماور یعنی ضیق نفس است. (آنندراج) ، نفس گیر. گیرندۀ نفس:
بر او کارگر خنجر و تیر نیست
دم آهنج کوهیست نخجیر نیست.
اسدی
لغت نامه دهخدا

دژ آهنج

دژ آهنج
بد خوی تند خوی، خشمگین غضبناک، تیر تخش، زوبین سنان کوچک
دژ آهنج
فرهنگ لغت هوشیار

ریم آهنج

ریم آهنج
آنچه بدان چیزی را پاک کنند، بیخ خرغول که بدان چرک رخمها را پاک کنند
فرهنگ لغت هوشیار

هم آهنگ

هم آهنگ
موافق، متحد، دو یا چند صدا که با هم توافق و تناسب داشته باشد
هم آهنگ
فرهنگ فارسی معین