معنی غلغله فکندن غلغله فکندن فریاد و هیاهو و آشوب برپا کردن، غلغله انداختن، برای مثال خیمه از این دایره بیرون فکن / غلغله در عالم بی چون فکن (امیرخسرو - لغتنامه - غلغله افکندن) تصویر غلغله فکندن فرهنگ فارسی عمید
غلغله افکندن غلغله افکندن شور و غوغا انداختن فریاد و هیاهوی برآوردن، آشوب بر پا کردن فرهنگ لغت هوشیار
غلغله افکندن غلغله افکندن یا غلغله فکندن، شور و غوغا افکندن. فریاد و هایهوی برآوردن. غریو کردن. بانگ و آواز برآوردن. غلغله انداختن: خیمه ازین دائره بیرون فکن غلغله در عالم بی چون فکن. امیرخسرو (از آنندراج). رجوع به غلغله انداختن و غلغل افکندن و غلغل انداختن شود لغت نامه دهخدا