جدول جو
جدول جو

معنی غاشیه دار

غاشیه دار
خادمی که مامور نگه داری زین پوش اسب مخدوم است، کنایه از خادم مطیع و فرمان بردار که در سفر همراه مخدوم خود باشد
تصویری از غاشیه دار
تصویر غاشیه دار
فرهنگ فارسی عمید

واژه‌های مرتبط با غاشیه دار

غاشیه دار

غاشیه دار
خادم و مطیع. (آنندراج) :
مشتری اندر نمازگاه مر او را
پیشرو و جبرئیل غاشیه دار است.
ناصرخسرو.
گل سوار آید بر مرکب یاقوتین
لاله در پیشش چون غاشیه دار آید.
ناصرخسرو.
غاشیه دار است ابر بر کتف آفتاب
غالیه سای است باد بر صدف بوستان.
خاقانی.
حلقه بگوش لب تو گشت عقل
غاشیه دار لب تو گشت جان.
خاقانی.
خسروانش سزند غاشیه دار
کمر حکم او از آن بستند.
خاقانی.
زو بازمانده غاشیه دارش میان راه
سلطان دهر گفت که ای خواجه تا کجا.
خاقانی
لغت نامه دهخدا

حاشیه دار

حاشیه دار
دارای حاشیه، آنچه حاشیه داشته باشد، کناره دار
حاشیه دار
فرهنگ فارسی عمید

حاشیه دار

حاشیه دار
هر چیز پهن کناره دار.
- جامۀ حاشیه دار، ثوب مفروز
لغت نامه دهخدا

غاشیه داری

غاشیه داری
اطاعت و فرمانبری:
وان بدر که نام او منیر است
در غاشیه داریش حقیر است.
نظامی.
چون تک ابلق به تمامی رسید
غاشیه داری به نظامی رسید.
نظامی.
احمد حنبل که امام جهان بود و سیصد هزار حدیث حفظ داشت به شاگردی او درآمد و در غاشیه داری سر برهنه کرد. (تذکره الاولیاء)
لغت نامه دهخدا

غالیه دان

غالیه دان
ظرفی که در آن غالیه ریزند، جای غالیه، کنایه از دهان یا زنخدان معشوق، برای مِثال زآن غالیه دان شکّرانگیز / مه غالیه سای و گل شکرریز (نظامی۳ - ۵۱۳)
غالیه دان
فرهنگ فارسی عمید