جدول جو
جدول جو

معنی سوداناک

سوداناک
صاحب سودا، دارای هوا و هوس، آمیخته به هواوهوس
تصویری از سوداناک
تصویر سوداناک
فرهنگ فارسی عمید

واژه‌های مرتبط با سوداناک

سوداناک

سوداناک
توهم انگیز. آشفته کننده. شگفت:
گفت سوداناک خوابی دیده ام
در دل شب آفتابی دیده ام.
مولوی
لغت نامه دهخدا

سوداجای

سوداجای
مکان سوداگری. محل تجارت. دارالتجاره. سوداکده. (فرهنگ فارسی معین)
لغت نامه دهخدا

سودانیه

سودانیه
مرغی است. (مهذب الاسماء). گنجشک سیاه. (دهار). مرغکی باشد چند قبضۀ کف، خرما و انگور خورد. (از اقرب الموارد). سار ملخ خوار. رجوع به سودانی و سودانیات شود
لغت نامه دهخدا

سودانیات

سودانیات
مرغی باشد سبزرنگ و منقار درازی دارد و درختان را بمنقار سوراخ کند و آن را بشیرازی دارنمک خوانند. (برهان) (آنندراج). مرغی است که به فارسی داربو و به عربی سروما خوانند. (تحفۀ حکیم مؤمن). گوشت مرغان که بتازی سودانیات گویند. این نوع مرغان را بشهر من (گرگان ساری گویند، گوشت ایشان بد باشد. (ذخیرۀ خوارزمشاهی). سار ملخ خوار و آنرا زرزور نیز گویند. (نخبه الدهر دمشقی ص 117). رجوع به سودانیه شود
لغت نامه دهخدا

سوزناک

سوزناک
آه و ناله ای که در دل اثر کند و دلرا بسوزاند با سوز دارای سوزش، آه و ناله ای که در دل اثر کند
فرهنگ لغت هوشیار

سونانک

سونانک
نفسی باشد با صدا که در هنگام خواب یا در وقت دویدن از بینی برمیاید
فرهنگ لغت هوشیار