جدول جو
جدول جو

معنی سر رفتن

سر رفتن
پایان یافتن، تمام شدن مدت، از سر رفتن
لبریز شدن مایعی که در حال جوشیدن است از سر ظرف
تصویری از سر رفتن
تصویر سر رفتن
فرهنگ فارسی عمید

واژه‌های مرتبط با سر رفتن

سر رفتن

سر رفتن
یا سر رفتن دیگ. کف کردن محتوی آن و بیرون ریختن از سر دیگ. یا سر رفتن حوصله. بپایان رسیدن صبر و حوصله کسی
فرهنگ لغت هوشیار

سر رفتن

سر رفتن
از دست شدن سر. مردن. کشته شدن:
در ازل بود که پیمان محبت بستند
نشکند مرد اگرش سر برود پیمان را.
سعدی.
گر سر برود فدای پایت
مرگ آمدنی است دیر یا زود.
سعدی.
، ریختن مایعی یا جوش آمدن از اطراف دیگ و جز آن. (یادداشت مؤلف).
- سر رفتن حوصله، دل تنگ آمدن. گرفته خاطر شدن.
- سر رفتن دل،دل گرفتن و تنگدل شدن. اندوهگین شدن.
- سر رفتن مدت، منقضی شدن وقت. به پایان رسیدن
لغت نامه دهخدا

بسر رفتن

بسر رفتن
انجام شدن، بجوش آمدن و از سر ریختن آب در ظرف غذا بغلیان آمدن یا بسر رفتن کار. انجام شدن کار
فرهنگ لغت هوشیار