معنی ژکنده - فرهنگ فارسی عمید
معنی ژکنده
- ژکنده
- کسی که از روی خشم و دلتنگی زیر لب سخن می گوید، لند لند کننده، غر غر کننده، ژکان، زکان
تصویر ژکنده
فرهنگ فارسی عمید
واژههای مرتبط با ژکنده
ژکنده
- ژکنده
- کسی که همی ژکد و زیر لب از روی اِعراض سخن گوید. لندلندکننده. غرغرکننده. ژکان
لغت نامه دهخدا
مکنده
- مکنده
- آنکه چیزی را بمکد: (چو جای هوا اندر آن نی پاره خالی شود ببالا برآید و بر دهان آن مکنده رسد) (جامع الحکمتین. 127)، جمع مکندگان
فرهنگ لغت هوشیار