جدول جو
جدول جو

معنی رنجه شدن

رنجه شدن
رنجه گشتن، رنجه گردیدن، رنجیده شدن، آزرده شدن
تصویری از رنجه شدن
تصویر رنجه شدن
فرهنگ فارسی عمید

واژه‌های مرتبط با رنجه شدن

رنجه شدن

رنجه شدن
به تعب افتادن. متأذی شدن. آزرده شدن. رنجه گشتن. رنجیده شدن. رنجیدن. رجوع به رنجه گشتن و رنجیده شدن و رنجیدن شود: مردمان از وی به خدای بنالیدند و از ستم و بیدادی او سخت رنجه شدند. (ترجمه تاریخ طبری).
گر عذاب آن بود ای خواجه کز او رنجه شوی
چون برنجی ز جهان گر نه جهان است عذاب.
ناصرخسرو.
زیرا که چو دور ماند از دریا
بس رنجه شود به خشک بر ماهی.
ناصرخسرو.
نشود رنجه هیچکس ز نیاز
تا سخای تو کیمیا باشد.
مسعودسعد.
کودکی در سفر تو مرد شوی
رنجه از راه گرم و سرد شوی.
سنائی.
پس گفت رنجه شدید بازگردید که قیامت نزدیک است. (تذکره الاولیاء عطار) ، آمدن. قدم رنجه کردن. از سر تلطف و بزرگواری رفتن یا آمدن به جایی. در تداول امروز، تشریف بردن یا آوردن به جایی:
بدو گفت تنها بر این بارگاه
همی رنجه باید شدن بی سپاه.
فردوسی.
خواجه بوسعید... مرا... بازجست و بنزدیک من رنجه شد. (تاریخ بیهقی). آن فخر که بر سر من نهاد بدین رنجه شدن... عجب نباشد. (تاریخ بیهقی). چرا رنجه شد مرا بایست خواند تا بیامدمی. (تاریخ بیهقی)
لغت نامه دهخدا

کنجه شدن

کنجه شدن
جمع شدن گوشت در خود در اثر آتش. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا)
لغت نامه دهخدا

پنبه شدن

پنبه شدن
نرم و سفید شدن، نرم و هموار شدن، گریختن، متفرق و پریشان گردیدن، از کسی بی موجب بریدن بهرزه بریدن، بیهوده شدن باطل و بی سود ماندن کار و سخنهای پیش: (هر چه رشتم پنبه شد)
فرهنگ لغت هوشیار

رنجه کردن

رنجه کردن
رنجاندن، آزرده ساختن، رنج دادن، برای مِثال هر که با پولادبازو پنجه کرد / ساعد مسکین خود را رنجه کرد (سعدی - ۷۵)
رنجه کردن
فرهنگ فارسی عمید