جدول جو
جدول جو

معنی دایگی کردن

دایگی کردن
دایه بودن، شیر دادن به کودک و پرستاری کردن او
تصویری از دایگی کردن
تصویر دایگی کردن
فرهنگ فارسی عمید

واژه‌های مرتبط با دایگی کردن

دایگی کردن

دایگی کردن
حضانت. (دهار). دایگانی کردن. شیردادن زنی بچۀ دیگری را:
وز دوستی زر که بنزدیک او بود
گاهیش دایگی کند و گاه مادری.
فرخی.
دایگی کن بنوازش که نزاد
پانصد هجرت ازو به فرزند.
خاقانی
لغت نامه دهخدا

تازگی کردن

تازگی کردن
روی خوش نشان دادن تازه رویی کردن، گرم پرسیدن تعارف کردن خوش آمد گفتن
فرهنگ لغت هوشیار

گدایی کردن

گدایی کردن
دریوزه کردن کدیه کردن سوال کردن: گر گدایی کنی از درگه او کن باری که گدایان درش را سرسلطانی نیست. (سعدی)
فرهنگ لغت هوشیار