جدول جو
جدول جو

معنی حکم ران

حکم ران
حاکم، فرمانده، فرمانروا، فرماندار، قاضی، داور
تصویری از حکم ران
تصویر حکم ران
فرهنگ فارسی عمید

واژه‌های مرتبط با حکم ران

شکم ران

شکم ران
مسهل. (ناظم الاطباء) (یادداشت مؤلف). داروی مسهل. (ناظم الاطباء). دوای مسهل. (آنندراج)
لغت نامه دهخدا

حکمران

حکمران
آنکه امر و فرمان او مجری شود. فرمانده. فرمانفرما
لغت نامه دهخدا

حکم کردن

حکم کردن
ویچیرنیدن فرمان دادن امر کردن، حکومت کردن فرمانروایی کردن، قضاوت کردن فتوی دادن
فرهنگ لغت هوشیار