جدول جو
جدول جو

معنی چوب دست

چوب دست
چوبی که در دست می گیرند، عصا، دستوار، دستواره
تصویری از چوب دست
تصویر چوب دست
فرهنگ فارسی عمید

واژه‌های مرتبط با چوب دست

چوب بست

چوب بست
چوبهائی که بنایان بهم بسته بر آن بنشینند و تعمیر و کاهگل کنند، داربست، چوب بندی
فرهنگ لغت هوشیار

چرب دست

چرب دست
چیره دست، چابک دست، تردست، زبردست، جلد و چابک، کسی که در کار خود زبردست و ماهر باشد، برای مِثال سخن را نگارندۀ چرب دست / به نام سکندر چنین نقش بست (نظامی - ۱۰۳۸)، هنرمند، شیرین کار
چرب دست
فرهنگ فارسی عمید

چوب بست

چوب بست
مجموعه قطعات چوبی یا آهنی که عمودی و افقی به هم متصل سازند و در کنار دیوار نصب کنند و عمله و بنا روی آن کار کنند، داربست
فرهنگ فارسی معین

چوب بست

چوب بست
چوب هایی که در کنار دیوار یا درون عمارت به شکل افقی و عمودی به هم وصل کنند که کارگران ساختمانی روی آن بایستند و کار کنند، چوب هایی که زیر درخت انگور برپا کرده و شاخه های تاک را روی آن می خوابانند، داربست، تله بست
فرهنگ فارسی عمید

چوب رست

چوب رست
رسته بر چوب. رستنی هائی که بر روی چوب میرویند. (واژه های نو فرهنگستان)
لغت نامه دهخدا

چوب دشت

چوب دشت
از قرای بلوک چنارانست بسمت قوچان. (مرآت البلدان ج 4 ص 276)
لغت نامه دهخدا

چوب بست

چوب بست
چوبهایی که با هم بسته بنایان بر آن بنشینند و تعمیر و کاه گل کنند. (آنندراج) (از فرهنگ نظام). داربست. خو. چوبهایی که عمودی و افقی بهم متصل سازند و درکنار دیوار نصب کنند و کارگران و بنایان بر روی آن کار کنند. چوب بندی. (فرهنگ فارسی معین) :
نخواهد بطاق دل او نشست
که از زهد خشکش کند چوب بست.
وحید (از آنندراج).
- چوب بست کردن، چوب بست ساختن. خر پشته ساختن. ایجاد داربست کردن.
، چوبهای بهم وصل شدۀ عمارت پیش از آنکه روی آنها ساخته شود. (فرهنگ نظام). خرپشته. خرپا، چوبهایی که بهم پیوندند و شاخه های مو را روی آن گسترند
لغت نامه دهخدا

چوب بست

چوب بست
دهی است از دهستان مشهد گنج افروز بخش مرکزی شهرستان بابل. در 14 هزارگزی جنوب بابل. 165 تن سکنه دارد. از رود خانه سجادرود آبیاری میشود. محصولاتش برنج، پنبه، نیشکر، غلات، کنف است. صیفی کاری در آنجا رواج دارد. مردمش بکشاورزی اشتغال دارند. راهش مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3)
لغت نامه دهخدا