جدول جو
جدول جو

معنی چشم فرو بستن

چشم فرو بستن
مردن
نگاه نکردن به کسی یا چیزی، ترک نظاره کردن
صرف نظر کردن، برای مثال دلارامی که داری دل در او بند / دگر چشم از همه عالم فروبند (سعدی - ۱۴۸)
تصویری از چشم فرو بستن
تصویر چشم فرو بستن
فرهنگ فارسی عمید

واژه‌های مرتبط با چشم فرو بستن

چشم فرو بستن

چشم فرو بستن
چشم بر هم نهادن چشم بستن، یا چشم از چیزی. صرف نظر کردن از آن. یا چشم از جهان. مردن قطع حیات کردن
فرهنگ لغت هوشیار

چشم فروبستن

چشم فروبستن
چشم برهم نهادن. چشم بستن. چشم فرودوختن.
- چشم از چیزی فروبستن، اعتراض کردن از اعتنا نمودن بشأن آن چیز. (آنندراج).
- ، صرف نظر کردن از آن چیز:
دلارامی که داری دل در او بند
دگر چشم از همه عالم فروبند.
سعدی.
- چشم از جهان فروبستن، کنایه است از مردن و قطع حیات کردن. رجوع به چشم فرودوختن شود
لغت نامه دهخدا