جدول جو
جدول جو

معنی بلنداختر

بلنداختر
خوشبخت، نیک بخت، خوش طالع، بلنداقبال، بلندبخت
تصویری از بلنداختر
تصویر بلنداختر
فرهنگ فارسی عمید

واژه‌های مرتبط با بلنداختر

بلنداختر

بلنداختر
اقبالمند، بخت یار، بلنداقبال، خوش اقبال، خوش بخت، سعید، نیک اختر، خوش بخت، نیک بخت
متضاد: بدبخت، بداقبال
فرهنگ واژه مترادف متضاد

بینداختن

بینداختن
انداختن. پرت کردن. افکندن:
بسوگند وی را بینداختی
جهانی ز خونش بپرداختی.
فردوسی.
حجام... استره در تاریکی شب بینداخت. (کلیله و دمنه). و رجوع به انداختن شود، پاشیدن. تخم افشاندن. دانه کاشتن. کاشتن:
بینداخت باید پس آنگه برید
سخنهای داننده باید شنید.
فردوسی.
مگر آنکه زمین آنرا شخم نیکو کرده باشند و تخم بیندازند. (یادداشت مؤلف). و رجوع به انداختن شود
لغت نامه دهخدا

نژنداختر

نژنداختر
بی طالع. بدطالع. بدبخت:
چنین گفت خسرو که بسیارگوی
نژنداختری بایدم سرخ موی.
فردوسی.
رجوع به نژند شود
لغت نامه دهخدا

بلندبخت

بلندبخت
خوشبخت، سعادتمند، نیک بخت، مُقبِل، خَجَستِه، خَجَستِه فال، طالِع مَند، اِقبالمَند، نِکوبَخت، فَرخُندِه بَخت، نیکوبَخت، مُستَسعَد، سَعید، جوان بَخت، بَختیار، شادبَخت، فَرُّخ فال، اَیمَن، صاحِب اِقبال، سِفیدبَخت، خوش طالِع، نیک اَختَر، بُلَنداِقبال، فَرخُندِه طالِع، صاحِب دُولَت، خَجَستِه طالِع
بلندبخت
فرهنگ فارسی عمید