جدول جو
جدول جو

معنی هم گرای

هم گرای
آنکه با دیگری بر یک گرایش و قصد و تمایل باشد
تصویری از هم گرای
تصویر هم گرای
فرهنگ فارسی عمید

واژه‌های مرتبط با هم گرای

هم گرایی

هم گرایی
نقارب، تمرکز و تجمع شعاع های نورانی، موادی پس از بر خورد بر یک عدسی محدب در یک نقطه، چون عدسیهای محدب این خاصیت را دارند که اشعه موازی را (مانند اشعه خورشید) در یک نقطه جمع و متمرکز میسازند از این جهت بعدسیهای همگرا نیز موسومند بطور کلی هر عدسی محدب که دارای فاصله کانونی کمتری باشد قدرت همگرائیش بیشتر است یعنی انوار موازی را بهتر و بیشتر و نزدیکتر بخود در یک نقطه متمرکز میسازد بااین ترتیب میتوانیم بگوئیم که قدرت همگرائی یک عدسی برابر با عکس فاصله کانونی آن است. واحد همگرائی که در تداول بنام قدرت عدسی خوانده میشود موسوم به دیو پتری است و دیو پتری همگرائی یک عدسی است که فاصله کانونی آن یک متر باشد
فرهنگ لغت هوشیار

هم سرای

هم سرای
هم سرا. هم خانه. همنشین:
بمانید با یکدگر هم سرای
مباشید از یکدگَرْتان جدای.
فردوسی.
بدین هم نشست و بدین هم سرای
همی دارشان تا تو باشی به جای.
فردوسی
لغت نامه دهخدا

هم رای

هم رای
دو یا چند تن که دارای یک رای و عقیده باشند. هم داستان، یک دل
هم رای
فرهنگ فارسی عمید

هم رای

هم رای
هم اندیشه. هم عقیده:
روان سواران توران سپاه
بدان رای گشتند هم رای شاه.
فردوسی.
ز قومی پراکنده خلقی بکشت
دگر جمع گشتند و هم رای و پشت.
سعدی.
، هم پیمان:
سوی گنجینه رفتندآن دو هم رای
ندیدند از جواهر هیچ بر جای.
نظامی
لغت نامه دهخدا