جدول جو
جدول جو

معنی مواطئ

مواطئ
موطئ ها، جاهای پا، قدمگاه ها، جمع واژۀ موطئ
تصویری از مواطئ
تصویر مواطئ
فرهنگ فارسی عمید

واژه‌های مرتبط با مواطئ

مواطی

مواطی
جمع موطی جایهای قدم قدمگاهها: (... و مواضع و مواطی دم و قد خویش بشناسد) (مرزبان نامه. تهران. چا. 130: 1)
مواطی
فرهنگ لغت هوشیار

مواطن

مواطن
جمع موطن، جایباش ها میهن ها زاد بومان جمع موطن وطنها میهن ها
مواطن
فرهنگ لغت هوشیار

مواطی

مواطی
مواطات کننده. موافقت کننده. (از یادداشت مؤلف) (از منتهی الارب). و رجوع به مواطاه شود
لغت نامه دهخدا

مواطی

مواطی
جَمعِ واژۀ موطی. (ناظم الاطباء). جَمعِ واژۀ موطی به معنی جای قدم. (آنندراج). رجوع به موطی شود
لغت نامه دهخدا

مواطن

مواطن
جَمعِ واژۀ موطن. (منتهی الارب) (ترجمان القرآن جرجانی ص 96) (ناظم الاطباء). جَمعِ واژۀ موطن: مواطن مکه، مواقف آن. مواطن حرب، مشاهد آن. (یادداشت مؤلف) : لقد نصرکم اﷲ فی مواطن کثیره. (قرآن 25/9). رجوع به موطن شود
لغت نامه دهخدا

مواطر

مواطر
جَمعِ واژۀ ماطر. (ناظم الاطباء). جَمعِ واژۀ ماطر به معنی باران. (آنندراج). جَمعِ واژۀ ماطر، روز باباران. (از منتهی الارب). و رجوع به ماطر شود
لغت نامه دهخدا