جدول جو
جدول جو

معنی مرا کردن

مرا کردن
ستیزه کردن، نزاع کردن، جدال کردن، ستیزه کردن
تصویری از مرا کردن
تصویر مرا کردن
فرهنگ فارسی عمید

واژه‌های مرتبط با مرا کردن

مرا کردن

مرا کردن
ستیزیدن در افتادن، برابری کردن پیکار کردن جدال کردن، کوس برابری زدن: بسا کاخا که محمودش بنا کرد که از رفعت همی با مه مرا کرد. (چهار مقاله) مراکز
فرهنگ لغت هوشیار

مرا کردن

مرا کردن
پیکار کردن. جدال کردن:
اوت کشت و اوت هم خواهد درودن بی گمان
هر که کارد بدرود پس چون کنی چندین مرا.
ناصرخسرو.
رجوع به مرا شود، برابری کردن:
بساکاخا که محمودش بنا کرد
که از رفعت همی با مه مراکرد.
(چهارمقالۀ عروضی).
رجوع به مِرا و مِراء شود
لغت نامه دهخدا

چرا کردن

چرا کردن
عمل ستوری که در حال راه رفتن سبزه و گیاهان را از زمین با دندان می برد و می خورد
فرهنگ لغت هوشیار

فرا کردن

فرا کردن
پیش آوردن، فراز آوردن، پیش آوردن، دست دراز کردن دست، برگزیدن انتخاب کردن، برانگیختن تحریک کردن، بستن (در)
فرهنگ لغت هوشیار

مرس کردن

مرس کردن
(شکار) ریسمان درگردن تازی انداختن (ناظم الاطباء) : اسد راز گردون مرس کرده چون سگ شهاب آورد از پی پاسبانی. (وحشی)
فرهنگ لغت هوشیار

مطرا کردن

مطرا کردن
تازه کردن، مصفا کردن: ابر سیاه باز مطراکند بهار هر گه که روی خویش بر اورد کند همی. (منوچهری)، احیا کردن: دبیرستان نهم (کنم) در هیکل روم کنم آیین مطران را مطرا. (خاقانی)
فرهنگ لغت هوشیار