جدول جو
جدول جو

معنی گوشت آور

گوشت آور
گوشت آورنده، آنچه فربهی بیاورد، پرگوشت، فربه
تصویری از گوشت آور
تصویر گوشت آور
فرهنگ فارسی عمید

واژه‌های مرتبط با گوشت آور

گوشت آور

گوشت آور
آنچه که گوشت آورد آنچه بفربهی گراید، پر گوشت فربه: بزرگ سر گوشتاور و سپید که بزردی زند
فرهنگ لغت هوشیار

گوشت کوب

گوشت کوب
وسیله ای دسته دار از جنس چوب، فلز، پلاستیک و امثال آن با قاعده ای پهن و دسته ای کوتاه و باریک که گوشت، حبوبات و مواد غذایی را با آن می کوبند
گوشت کوب
فرهنگ فارسی عمید

گوشت دار

گوشت دار
دارای گوشت، فربه چاق گوشتالو. یا میوه کدو بادنجان گوشت دار. آنچه قسمت ماکول میان پوست و هسته آن کاملا پر باشد
فرهنگ لغت هوشیار

گوشت خوار

گوشت خوار
آنکه گوشت خورد: مزور پزد خنجر گوشت خوارش عدو را که بیمار عصیان نماید. (خاقانی)، از بین برنده گوشت زایل کننده لحم: افرفیون صمغی است از انواع مازریون و سخت تیز است و گوشت خوار، موجود زنده ای (اعم از گیاهان یا حیوان) که منحصرا تغذیه اش از گوشت جانوران باشد لحم خوار گوشت خور. توضیح در بادی امر چنین بنظر میاید که منظور از گوشتخوار حیوان گوشت خور باشد ولی با توجه بمعنای وسیع کلمه گیاهانی هم وجود دارند که گوشت خوارند. یا گوشت خواران. ( جمع گوشت خوار) دسته ای از موجودات زنده (اعم از گیاه یا حیوان) که تغذیه آنها از گوشت میباشد چنانکه وردالشمس گیاهی است که با تغذیه حشرات میزید، (بمعنای خاص) پستاندارانی که دارای رژیم غذایی گوشت خواری هستند مانند تیره سگها و تیره گربه ها و تیره کفتار ها و تیره سمور ها
فرهنگ لغت هوشیار

گوشت آویز

گوشت آویز
آویزنده گوشت، چنگک (دکان قصابی و غیره) قناره، جایی که در آن گوشت فروشند
فرهنگ لغت هوشیار

گوشت آوردن

گوشت آوردن
آوردن و حمل گوشت، فربه شدن چاق شدن، پرده ای از گوشت پدید آوردن (زخمی که در حال التیام است)
فرهنگ لغت هوشیار