جایی که غلغل و شور و غوغا و داد و فریاد و بانگ و آواز باشد: ز کابلستان تا به زابلستان زمین گشت بر سان غلغلستان. فردوسی. سزد گر به این بوم زابلستان نهد دانشی نام غلغلستان. فردوسی (از انجمن آرا)
جایی که در آن بلبل فراوان باشد. (ناظم الاطباء) (فرهنگ فارسی معین) : بهر گوشه ای چشمه و گلستان زمین سنبل و شاخ بلبلسِتان. فردوسی. طلسم دلربایی کرده حسن اجزای خوبی را ز یک گل در قفس زان داده جائی بلبلستان را. درویش واله هروی (از آنندراج)
لاله زار لاله ستان: باغ لالستان چه باشد آستینی برفشان باغبانرا گوبیا گر دامن گل میبری. (سعدی لغ)، رخسار نیکوان: ای تماشاگاه جان بر طرف لالستان تو مطلع خورشید زیر زلف مه جولان تو. (خاقانی. عبد. 658)
لاله ستان. رجوع به لاله ستان شود: گر روا باشد که لالستان بود بر زاد سرو بر مه روشن روا باشد که مشک افشان بود. معزی. باغ و لالستان چه باشد آستینی برفشان باغبان را گو بیا گر دامن گل میبری. سعدی. ، مجازاً رخسار نیکوان و محبوبان: ای تماشاگاه جانها طرف لالستان تو مطلع خورشید زیر زلف جان افشان تو. خاقانی