معنی غایب کردن غایب کردن گم کردن، مفقود کردن، از دست دادن، نابود کردن تصویر غایب کردن فرهنگ فارسی عمید
غایب کردن غایب کردن از دست دادن. گم کردن: زمین فراخ بر ایشان تنگ میشد و سر رشتۀ نسبت خود را غایب می کردند. (انیس الطالبین بخاری). از او سؤال کرد که کنیزک ترکیه غایب کرده ای. گفت درازگوش غایب کرده ام. (انیس الطالبین) لغت نامه دهخدا
غالب کردن غالب کردن پیروز کردن، غلبه دادن، کالای بد را با نیرنگ و حقه به خریدار به جای کالای خوب فروختن فرهنگ فارسی معین
غایم کردن غایم کردن در تداول بعضی نقاط سواحل دریای خزر، قایق. کرجی. بلم. فقه. طراده. زورق. قارب. لتکه. غراب لغت نامه دهخدا