جدول جو
جدول جو

معنی عمرکاه

عمرکاه
کاهندۀ عمر، آنچه عمر را می کاهد و تلف می کند
تصویری از عمرکاه
تصویر عمرکاه
فرهنگ فارسی عمید

واژه‌های مرتبط با عمرکاه

عمرکاه

عمرکاه
هر چیز که عمر را تلف کند. متلف. (ناظم الاطباء) :
از پی شهوتی چه کاهی عمر
عمرکاه تو هر زمانی چرخ.
خاقانی.
بیداد ترا که عمرکاهست
زیبایی چهره عذرخواهست.
خاقانی.
کلک تو خوش نویسد در شأن یار و اغیار
تعویذ جان فزایی افسون عمرکاهی.
حافظ
لغت نامه دهخدا

عمرشاه

عمرشاه
ملقب به شهاب الدین. از سلاطین خلجی در دهلی بود که از 715 تا 716 هَ. ق. سلطنت کرد. (از طبقات سلاطین اسلام ص 268)
لغت نامه دهخدا

کمرگاه

کمرگاه
محلی که کمر بند یا تنگ بر آن قرار گیرد کمر بست میان: (مویت نهاده سر بکمر گاه تو مگر آمد که با تو دست هوس در کمر کند)، (سلمان ساوجی)
کمرگاه
فرهنگ لغت هوشیار

گمرکات

گمرکات
رمن نادرست از گمرک کوستاکان جمع (غلط) گمرک یا وزارت گمرکات و انحصارات. وزارتخانه ای که وظیفه آن تعیین و اخذ وجوه گمرکی از کالا ها و مال التجاره ها و اداره اموری که در انحصار دولت است میباشد
فرهنگ لغت هوشیار